معنی عموی پیامبر
حل جدول
حمزه
لقب حضرت حمزه عموی پیامبر
اسدالرسول
عموی کمالالملک
صنیعالملک
عموی ابراهیم
آزر
پیامبر
نبی، فرستاده، مرسل
ولی امر، نبی، رسول، فرستاده خدا، پیام آور، قاصد
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
عموی. [ع َ م َ وی ی] (ع ص نسبی) منسوب به عَم ّ. رجوع به عم ّ شود. ج، عمویون. (از ناظم الاطباء). || منسوب به عمی و عم یعنی کوری. (از منتهی الارب). رجوع به عَم شود.
پیامبر
پیامبر. [پ َ ب َ] (نف مرکب) پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطه ٔ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود. || قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه). || پیام آور. رجوع به پیام آور شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
فرهنگ معین
پیک، کسی که پیغام را می برد، نبی، فرستاده خدا. [خوانش: (پَ بَ) (ص فا.)]
فارسی به ایتالیایی
profeta
فرهنگ عمید
پیغمبر
فارسی به عربی
نبی
معادل ابجد
381